چشمان تو نرگسیست که هنگام مرگ همه چیز زندگی به بار آورده باهار سبز را از دل دیِ سیاه به سامان باغ پیر آورده آه که نوبرانه چه نگاری به باغ آورده فائز احیا ۱۸ خردادماه ۱۳۹۹
ژوئن, 2020
دسامبر, 2019
-
26 دسامبر
باهار لبهای تو، پر بارش است
کفشدوزکی با شالهای قرمزش از خاطرم گذشت لب های تو گویا بر لبم نشست جهان پر ستاره شد هیجانی از تن من گذشت فائز احیا ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۳۹۸
دسامبر, 2018
دسامبر, 2016
-
30 دسامبر
زود بازگرد
نیستی و ببین دل ِتنگ ِمن هر چقدر هم از پشت این سیمهای لعنتی با تو حرف بزند باز، باز نمیشود فائز احیا ۱۰ دیماه ۱۳۹۵
-
12 دسامبر
سخن میگویم بی لب، میشنوی با دل
با تو سخنها دارم از پس سالها که گذشت یا آنچه نرسیده است هنوز تلخیکامیها، شیرینیها سخنهای زیاد با تو که آمدهای قفل نماند دهنم با تو که میشنوی میبینی و چه محتاج دیدهشدن است آدم و چه محتاج کسی همچو تویی که بیچشم برهم زدنی یا غافلشدنی کنارش باشی …
-
7 دسامبر
به خود بپیچ مرا – شعر
بیقرارهایم را برایت میآورم با یک آغوش مرا آرامی خستگیهای زندگی را برایت میآورم با یک نگاه مرا راحتی زخمهایم را برایت میآورم با یک نوازش مرا مرهمی ....
نوامبر, 2016
اکتبر, 2016
-
6 اکتبر
تو مرا دریاب و دیگر هیچ
گیرم هوا بد است، پس است آغوش گرم و امن تو هست، مرا بیدغدغه طوفان و تندباد دستهای عاشق تو، در برگرفته محکم و گرم مرا