با بانوی بارانیم فیلم مردان آثار ماندگار را دیدیم، برای سرگرمی فیلم خوبی بود و برای اینکه بازیگران دوستداشتنیت را کنار هم ببینی ولی متاسفانه گیرایی چندانی نداشت، انتظار یک شکوه را میکشیدم ولی با یک افول روبرو شدم.
این نقد منصفانه و خوب از منتقد:جیمز براردینلی را اینجا دیدم با ترجمه سرکارخانم الهام بای، که نیاز به ویراستاری داشت و آنرا انجام دادم.
مردان آثار ماندگار
فیلم مردان آثار ماندگار داستانی درباره جنگ جهانی دوم دارد، اما این داستان به آنچه در این سالها دربارهٔ جنگ جهانی دوم دیدهایم شباهتی ندارد. بسیاری از اتفاقات مهم تاریخی در فیلم حضور دارند که شامل نبرد نرماندی (شهری در فرانسه) و نبرد بالج نیز میشود. روزولت، ترومن، هیتلر و گورینگ همگی در فیلم حاضر میشوند. بههرحال، «مردان آثار ماندگار» بیشتر از آنکه به خود لحظههای مهم جنگ بپردازد، دربارهٔ عواقب بعدی آن است. این شخصیتها در نزاع خونین حملهٔ متحدین به نرماندی حضور ندارند، آنها کمی بعدازاینکه ساحل تسخیر شد سر میرسند. آنها درنبرد بالج نمیجنگند؛ وقتی سروکلهشان پیدا میشود که عقبنشینی آلمانها آغازشده است. در «مردان آثار ماندگار» انسانها نمیمیرند تا اینکه در اوج کشته شوند.
واحدی متشکل از هشت نفر تحت فرمان فرانک استوکس (جورج کلونی) که یک متخصص هنر رو بهپیر شدن است و قیافهٔ جذاب بازیگرها را دارد، فعالیت میکنند. گروه او که به آنها مردان آثار ماندگار لقب دادهشده است، بیشتر از تاریخدانان مسن و اساتید دانشگاه تشکیلشده که هدفی ساده دارند، اینکه هر مقداری از آثار هنری دزدیدهشده توسط هیتلر را که امکانش هست، نجات دهند. وقتی جنگ به پایان خود نزدیک میشود، نازیها تصمیم میگیرند شروع به تخریب همهچیز کنند. شوروی آثار هنری را بهعنوان “غرامات” برای صدماتی که به آنها واردشده میخواهند. متحدین غربی اما قصد دارند آنها را پیدا کندد و به صاحبان اصلی که از ایشان دزدیدهشده بازگردانند.
این هفت نفر که تحت فرمان استروکس فعالیت میکنند، شامل سه آمریکایی سپیدموی – ریچارد کمپبل (بیل موری)، والتر گارفیلد (جان گودمن) و پرستون سویتز (باب بالابان)- میشوند که میخواهند سهم خود را در اقدامات جنگی داشته باشند و در کنار آنها دانلد جفریس (هیو بونوئل)، یک بریتانیایی است که در پی رستگاری آمده، ژان کلود کلرمونت (ژان دژاردین)، فرانسویای در تبعید و جیمز گرنجر جوان (مت دیمون) و سم اپشتین (دیمیتری لئونیداس) نیز حضور دارند. زمانی که به اروپا میرسند، آنها گروهگروه از هم جدا میشوند تا به جستجوی گنجینهٔ گمشده بپردازند سپس، هنگامیکه سرنخهای امیدوارکنندهای به دست میآورند، مجدداً دورهم جمع میشوند تا آنسرنخها را دنبال کنند. بیشتر مدت، آنها همزمان با سر رسیدن قریبالوقوع ارتش به مأموریت خود میپردازند؛ نزدیک به خط مقدم هستند اما هرگز پایشان به خود آن نمیرسد.
چندین مشکل مهم مربوط به خط داستانی در «مردان آثار ماندگار» وجود دارد. ماهیت بخش بخشی/اپیزودیک داستان اجازه نمیدهد هیچگونه عنصر روایی شکل بگیرد. موارد زیادی رفت و بازگشت میان وضعیت گروهها وجود دارد اما زمان خیلی کمی به هرکدام از آنها اختصاص دادهشده تا شخصیتها رشد کنند و داستان منسجم شود. در بسیاری موارد، من نام شخصیتها را نمیدانستم، آنها را از روی بازیگری که نقششان را بازی میکرد تشخیص میدادم. وقتی فیلم شمارا به درون خود
نمیکشد، برای بازیگرانی مانند جورج کلونی، مت دیمون و کیت بلانشت ( که نقش مالک یک موزهٔ آثار هنری را که همزمان عضو جنبش مقاومت فرانسه هم هست را بازی میکند) اینکه در شخصیت خود محو شوند، نشانهٔ بدی است. در ضمن اینکه دونالد جفریز بهعنوان “کسی که در Downton Abbey بازی میکرد” و ژان کلود کلرمونت بهعنوان “کسی که برای فیلم «هنرمند» اسکار گرفت، در خاطر شما محو ظاهر شوند مشکل واضحی است.
بیشتر شخصیتها یکلحظهٔ مهم برای خودنمایی دارند اما جز این چیز زیادی گیرشان نمیآید. به نظر میرسد فیلم، که زمان نمایش آن کمی کمتر از دو ساعت است، حداقل یک ساعت دیگر زمان احتیاج دارد تا به آشوب مهمی برسد. ماندهام چقدر نگاتیو کف زمین اتاق تدوین باقیمانده است.
با حضور چنین بازیگران بااستعدادی در مقابل دوربین، نمیشود که فیلم کاملاً بد باشد. گروه بازیگران ۱۷ مرتبه نامزدی و ۵ برد جایزهٔ اسکار (با ششمین مورد احتمالی) را در خود جایداده و هیچ نقشآفرینی نارسا و تصنعیای دیده نمیشود. تنها صحنه جداب و هیجانانگیزترین لحظهٔ فیلم توسط بیل موری خلق میشود که وقتی داخل حمام است صدای دخترش را میشنود که یکی از سرودهای کریسمس را با آواز میخواند. صحنهٔ دوستداشتنی و تکاندهندهای است، از آن چیزهایی که «مردان آثار ماندگار» بیشتر از این به آن نیاز داشت. ظاهر فیلم همچنین فوقالعاده است. نهتنها تصویر اروپای دوران جنگ را به شکلی تأثیرگذار ترسیم میکند، بلکه حال و هوای بعضی از فیلمهای جنگی که در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ ساخته شدند را نیز منتقل میکند.
مشخصاً، داستانی که در «مردان آثار ماندگار» گفته میشود ارزش گفتن را دارد و بهآسانی میتوان فهمید که چرا شخصیت مهم و موفقی مانند کلونی بهاندازهٔ کافی جذب آن میشود که بخواهد آن را کارگردانی کند. متأسفانه این شیوهٔ روایت که توسط کلونی و همکار دیرینهاش گرنت هسلوو نوشتهشده، بهترین گزینه نیست.
آدمی اینطور حس میکند که «مردان آثار ماندگار» ممکن بود به شکل پروژهای با زمانبندی طولانیتر، بهتر جواب بدهد. وقایع بیشازحد زیادی وجود دارند که بشود آنها را در دو ساعت فشرده کرد و نتیجهٔ نهایی این حس است که از تکههایی از داستان رد شدهاند و بقیه هم عجولانه پرداختشدهاند. فیلم در نمایش اینکه چرا محافظت آثار هنری از حملهٔ نازیها امر مهمی بود، بهخوبی عمل میکند اما در روح بخشیدن به شخصیت افرادی که این محافظت را انجام دادند بههیچوجه آنقدر تأثیرگذار نیست.
در نهایت برای یکبار دیدن و فقط یکبار دیدن مجموعهای از بازیگران بزرگ کنار هم کافی است و نه هیچچیز دیگر.
همون نکته ای که در جمله اخر گفتی
بله جونم