نام فیلم: بوی خوش زن
کارگردان: مارتین برست
محصول سال ۱۹۹۲
با درخشش: آلفرد جیمز پاچینو
«بوی خوش زن»، فیلم بازسازیشده یک فیلم ایتالیایی با همین نام به کارگردانی دینوریسی است. بازی ماندگار و بهیادماندنی آلپاچینو در نقش کلنل در این فیلم تمامی جوایز مهم سینمایی ازجمله اسکار و گلدن گلوب را برای او در همان سال به ارمغان آورد، نقشی که از آن بهعنوان یکی از ماندگارترین نقشآفرینیهای تاریخ سینما یاد میشود، همچنین سکانس رقص تانگو آلپاچینو در این فیلم بسیار تمجید شده و معروف است.
محور فیلم آلپاچینو هست، کسی که بازیش در هر فیلمی سایر بازیگران را محو میکند و بهشدت تحت تأثیر بازی خوبش دلت میخواهد در تمام سکانسها حضورش را حس کنی و ببینی.
من به شخصه کسی را نمیشناسم «بوی خوش زن» را دیده باشد و محو این فیلم خوشساخت نشده باشد.
خلاصه فیلم:
پسر جوانی بانام چارلی سیمز (کریس ادانل) که جوانی مؤدب و سربهزیر و درسخوان است در کالجی درس میخواند و برخلاف سایر همسنهای خودش اوضاع مالی آنچنان جالبی ندارد.
در ابتدای فیلم بعد از اینکه دوستانش او را برای تعطیلات به جشنی دعوت میکنند و او با اندکی خجالت دعوت آنان را رد میکند متوجه تفاوت او با دیگران میشویم. درست در فصلی که تمام همکلاسیهای شکم سیر و پولدارش به فکر پیدا کردن مکانی مجلل برای تفریح هستند او به دنبال کاری دانشجویی میرود. شغلی که پیدا میکند این است که طی چند روز که خانواده کلنلی بداخلاق، مغرور، لجوج و البته دوستداشتنی به مسافرت میروند مراقب او باشد.
بهترین کاراکتر فیلم اینجا به ما معرفی میشود؛ کلنل اسلید (آلپاچینو) که مدتهاست بینایی خودش را ازدستدادهاست. کلنل از آن دسته افرادی است که فکر نکنم کسی تحمل او را داشته باشد. غرغرو و بداخلاق است، یکدندگی خاصی دارد، مدام سر بقیه فریاد میکشد، بددهن و دائمالخمر هست. قرار بر مراقبت از او در خانه هست اما اوضاع آنچنان هم نرمال پیش نمیرود و جوان ساده فیلم مجبور میشود با این کلنل عجیب در مسافرتی ناخواسته ولی بهیادماندنی همراه شود؛ این سفر شالوده اصلی فیلم است.
فیلم بوی خوش زن درباره تفاوتهای زندگی است. فرقی ندارد شما پسر جوان را نقش اول بدانید یا کلنل اسلید را، فیلم از آن ِ آلپاچینوست. کارگردان با هوشمندی خاصی به او اجازه داده کاراکتر عجیبوغریب کلنل را باانرژی وصفناشدنی اجرا کند. کلنل نوع شخصیتپردازی عجیبی دارد، در سکانس ابتدایی برخوردش با پسر جوان چنان بر او میتازد که با خود میگوییم دیگر پسر به آن خانه برنمیگردد اما رفتهرفته به این کاراکتر دل میبندیم.
کلنل اسلید فردی درست مقابل پسر جوان است. او در زندگی همهچیز را تجربه کرده، کلنل در ارتش خدمت مکرده و بینهایت شغلش را دوست دارد، این عشق به شغلش را وقتی میفهمیم که با وسواس خاصی به پسر دستور میدهد درجههای نظامی او را حمل کند یا آنها به روی لباس بچسباند! پس دوران جوانی موفقی داشته و در این سن هم که او را در فیلم میبینیم فردی مرفه است که بهترین هواپیما را سوار میشود در هتلی شیک ساکن است از بهترین غذاها و ماشینها استفاده میکند و خلاصه کیفش کوک است.
درواقع بیننده هنگام تماشای فیلم مدام با خود میگوید این مرد که هر چیز در زندگی میخواهد بهراحتی به دست میاورد اما علت اینهمه بداخلاقی او چیست؟ در ادامه فیلم متوجه میشویم او رابطه خوبی با برادر خودش برادرزادههایش ندارد و نیز وقتی برای صرف نهار به خانه برادر بزرگتر خود میرود عاقبت خوبی در انتظارش نیست. این سکانس جز سکانسهای مهم است، جایی که او باعلاقه به همراه پسر وارد خانه برادر خودش میشود اما خانواده برادرش از دیدنش خوشحال نمیشوند ولی به رویش نمیآورند. شاید به آنها حق بدهید، کلنل اسلید از آن دسته افرادی است که نمیتواند آنچنان جلوی زبانش را بگیرد، جلوی جمع شوخیها زشت میکند و حرفهای رکیک میزند و مهمتر از آن احساس پشیمانی ندارد. بهعنوانمثال به برادرزادهاش میگوید بهتر همسر خودت را ارضا کن!
در این سکانس در ابتدا مطابق معمول کلنل رودهدرازی میکند و در ادامه همان برادرزاده از خجالت او درمیاید و با تعریف کردن روزی که کلنل نابینا شد و علت آن، حال او را میگیرد.
تضاد جالبی در فیلم هست که هم به فیلمنامه برمیگردد و هم به نوع اجرای دیدنی آلپاچینو؛ پسر جوان متوجه میشود کلنل در این چند روز میخواهد تمام چیزهایی را که دوست داشته انگار برای آخرین بار تجربه کند گویی فرصتش برای ادامه حیات رو به پایان است.
کارگردان بهدرستی موفق شده نقاط مهم فیلمش را بهاندازه دربیاور و سکانسهای پیوسته و جذابی بگیرد. سکانس رقص و سکانس ماشینسواری دیوانهوار کلنل جز این سکانسها هستند. کلنل برخلاف پسر جوان که خجالتی است و نمیتواند از دختری جوان تقاضای رقص کند با دختر میرقصد. میدانیم او نابیناست اما بیپروا عمل میکند.
او به رقصیدن جلوی جمع با دختری جوان اکتفا نکرده و در سکانسی تماشایی با ماشینی که به آن علاقه دارد سواری هم میکند. شاید بگویید این سکانس کمی اغراق دارد اما من این اغراق را هم دوست دارم، مگر اصلاً ما انسانها چقدر زندهایم که مدام با هزار یک دلیل دستوبال خودمان برای آرزوهای خودمان را میبندیم؟
از جهاتی یاد فیلم فهرست آرزوها هم میفتم. زوج جالب مورگان فریمن و جک نیکلسون هم در آن فیلم تا قبل از مرگ فهرستی تهیه کرده و به سفر پرداختند. اینجا هم کلنل میخواهد از عمرش لذت ببرد. آری جرمش همین است.
در زندگیی که همه به علت ناتوانی جسمش او را محدود کردهاند در زندگیی که او نخواسته یا شاید هم نخواسته باکسی آنچنان گرم بگیرد این چند روز غنیمت است تا دل را به دریا بزند اما او هرچقدر هم بتواند در این مدت خوش باشد چون میداند باید دوباره به همان زندگی افسرده کننده خودش برگردد تصمیم به خودکشی دارد! انگار تمام خوشیهای او موقتی هستند، مثل کسی که درد شدید دندان دارد و بهجای درمان آن فقط قرص مسکن مصرف کند.
کلنل گویی بازهم خوشحال نیست در سکانسی تماشایی میخواهد در خیابان دست پسر را رها کند و خودش تنها از خیابان رد شود چراغ برای ماشینها سبز است و آنها درحرکتاند اما کلنل توجهی ندارد یا بهتر بگویم خودش را زده به آن راه او حتی میخواهد وسط خیابان شلوار از پای خودش بیرون آورد.
کلنل طغیان یک قهرمان فراموششده را به نمایش درآورد. کسی که روزی حتی میتوانسته ژنرال باشد ولی به علت زندگی ولنگ و بازش الان یک کور بداخلاق است که همه را از دور خود فراری میدهد.
فیلم «بوی خوش زن» در ستایش زندگی کردن و یافتن هدفی برای زندگی است. زندگی سطحی و ولنگارانِ کلنل اسلید یا زندگی سخت و توام با تلاش چارلز، هر یک آنقدر در دید بیننده اهمیت مییابند که دلش نخواهد با تصمیمی غلط آن را به هم بریزند.
کسی که این فیلم را ندیده ممکن است آن را تنها فیلمی در ژانر فیلمهای دبیرستانی بگنجاند که اگر درخشش آلپاچینو نبود، ممکن بود این فیلم در حد فیلمهای خوب اما نهچندان بهیادماندنی مانند «لبخند مونالیزا» پایین آید. البته این درخشش بیشازاندازهٔ آلپاچینو، سطح بازی دیگر بازیگران را در نظر تماشاگر بسیار پایین میآورد. کریس ادانل، در تمام زمانهایی که کنار آلپاچینو بود همیشه دستوپایش را گم میکرد و میترسید. البته ضرر بازی خوب آلپاچینو به یک بازی خوب دیگر هم رسیده و دربارهٔ آن چیزی گفته نشده: بازی عالی فیلیپ سیمور هافمن فقید در روزهایی که جوانتر و لاغرتر بود!
هافمن بازیگر فوقالعادهای بود که در فیلم «کاپوتی» درخشش خیرهکنندهای داشت و در این فیلم در نقش جورج ویلیس پسر، بسیار باورپذیر ظاهر شدهبود.
بار این فیلم روی دوش ابرستارهٔ فیلم – و محبوبترین بازیگر من- آلپاچینو است. کمتر کاراکتری در یک فیلم بهاندازهٔ کاراکتر او تعریفشده و قابلپیگیری از آب درمیآید، البته این بیشتر از هنر بالای او در پرورش نقش ناشی میشود. او کاراکتر فرانک اسلید را که کلنلی مغرور، زنباره، بسیار گستاخ با ظاهری خشن و قلبی مهربان، با فلسفههای خاص و تعریفهای اختصاصی خودش از زندگی هست را بسیار بهیادماندنی کردهاست.
بهراستی اگر بازیگر دیگری این نقش را بازی کرده بود، فرانک اسلید تا امروز زنده میماند؟! یا آن سکانس نفسگیر تانگو به این اندازه دیدنی میشد؟
مشهور است که آلپاچینو برای بازی در این نقش دو ماه در یک آسایشگاه افسران معلول حاضر در جنگ ویتنام زندگی کرده است.
فرانک آنقدر گستاخ و بیادب است که اگر یکی از آن تکهها را به شما میانداخت دهانتان از تعجب بازمیماند ولی تنها عکسالعملی که میتوانستید داشته باشید این بود که بعد از چند دقیقه لبخند خجلی بزنید، برای همین بدتان نمیآید یکی پیدا شود که از پس او و زبانش بربیاید ولی همینکه رندی، برادرزادهاش، ناجوانمردانه ماجرای کور شدن او را برای چارلز تعریف میکند، ناگهان درمییابید که فرانک را دوست دارید و دلتان میخواهد رندی را خفه کنید! و این حس متناقض در انتهای فیلم تنها مبدل به علاقه و احترام به فرانک میشود، آنقدر که دوست دارید آلپاچینو را به خاطر فرانک بودنش بغل کنید و ببوسید!
البته فیلم یکی از قواعد همیشگی آلپاچینو را رعایت کرده: سخنرانی غرای همیشگیاش را! از آن سخنرانی داخل هواپیما برای چارلز دربارهٔ زنان که بگذریم (چون واقعاً خیلی بیادبانه است!) سخنرانی نهایی او در دفاعیهٔ چارلز بسیار کوبنده و عالی است.
آلپاچینو برای بازی در نقش کلنل اسلید اسکار گرفت، آنهم در سالی که دنزل واشنگتن برای مالکم ایکس، کلینت ایستوود برای نابخشوده و رابرت داونی جونیور برای چاپلین نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد بودند، اما درخشش آلپاچینو واقعاً اینقدر خیرهکننده بود که مطمئن باشیم هیچ نا عدالتیای در حق دیگر بازیگران نامزد نشده است.
همچنین نقد این فیلم را توسط سرکارخانم فرانک مجیدی در یکپزشک را اینجا بخوانید.
یکی از سه فیلم به یاد ماندنی که تا به حال دیدم.
شخصیت کلنل استثنایی بود.
سخنرانی های ال پاچینو با اون صدای عجیب و جادویی خیلی جالبه.
فیلم بوی خوش زن عالیه