برای درک حیات در کرهٔ زمین، باید بدانیم جانوران (ازجمله انسان)، گیاهان و ریز موجودات (میکروبها)، چگونه فعالیت میکنند و درنهایت آنها را برحسب فرایندهایی مولکولی بشناسیم که موجب بروز کارکردهای آنها میشود. این امر همان پرسش «چگونگی» در علم زیستشناسی است؛ پرسشی که پژوهشهای فراوان طی سدهٔ گذشته موجب پیشرفتهای بسیاری دررسیدن به پاسخ آن شده است.
این تلاشها نشان دادهاند که حتی یک یاختهٔ (سلول) باکتریایی، سادهترین موجودی که قادر به حیات مستقل است، نیز ماشینی بسیار پیچیده است با هزاران مولکول پروتئینی گوناگون که به شکلی هماهنگ در راستای بروز کارکردهای موردنیاز برای بقای این یاخته و تقسیم آن به دو یاخته دختری فعالیت میکنند. این پیچیدگی در موجودات عالی، مانند مگس یا انسان، بیشتر است.
حیات موجودات زنده با یاخته که حاصل آمیزش یک تخمک و یک اسپرم است، آغاز میشود. سپس مجموعهای از تقسیمات یاختهای که بهدقت کنترل میشوند رخ میدهد و این یاختهها طی فرایند تمایز به بافتهای گوناگون تبدیل میشوند. سرانجام، فرایند نمو به شکلگیری موجود بالغ میانجامد که ساختار بسیار منظم آن از بافتها و اندامهای گوناگونی ساختهشده و قادر به انجام رفتارهای پیچیده است.
شناخت ما از سازوکارهای مولکولی که زمینهساز این پیچیدگی ساختاری و کارکردیاند، بهسرعت در حال افزایش و گسترش است. باوجودی که هنوز مسائل حلنشدهٔ بسیاری وجود دارد، زیستشناسان بر این باورند که حتی پیچیدهترین ویژگیهای موجودات زنده، مانند هشیاری آدمی، بازتاب مجموعهای از فرایندهای شیمیایی و فیزیکیاند که میتوان آنها را تجزیهوتحلیل علمی کرد.
در تمام سطوح حیات، از ساختار و کارکرد یک تک مولکول پروتئین تا سازمان مغز آدمی، میتوان موارد بسیاری از سازگاری را مشاهده کرد: تناسب ساختار با کارکرد که در ماشینهای ساخت بشر نیز مشاهده میشود.
نیز میبینیم گونههای زندهٔ گوناگون دارای ویژگیهای متمایزیاند که اغلب آشکارا حاکی از سازگاری آنها با محیط زندگیشان است. این مشاهدات است که پرسشی مربوط به «چرایی» را در زیستشناسی مطرح میکند؛ پرسشی مربوط به فرایندهایی که موجودات زنده را به شکلی درآوردهاند که امروز هستند.
از ظهور ایدهٔ تکامل (فرگشت)، بیشتر زیستشناسان با تمسک به یک آفریدگار به این پرسش پاسخ گفتهاند. اصطلاح «سازگاری» نخستین بار توسط عالمان الهیات انگلیسی در سدهٔ هجدهم به کار رفت و بر اساس آن، نظم آشکار در سیمای موجودات زنده، اثباتی بر وجود یک طراح فرا طبیعی است. باوجودی که دیوید هیوم در میانهٔ سدهٔ هجدهم نشان داد که این برهان دارای ایراد منطقی است، اما تا زمانی که گزینهٔ دیگری بهجای آن پیشنهاد نشده بود، جایگاه خود را در ذهن انسانها حفظ کرد.
ادامه دارد…