از سرمای هوای میپرسی
و اینکه سردم نیست؟
و نمیدانی
من سرما را دوست دارم
درد را
ناخوشی را
چون تو را پرسان من میکند
فائزاحیا
۷ آذرماه ۱۳۹۵
از سرمای هوای میپرسی
و اینکه سردم نیست؟
و نمیدانی
من سرما را دوست دارم
درد را
ناخوشی را
چون تو را پرسان من میکند
فائزاحیا
۷ آذرماه ۱۳۹۵
برچسبهابیمار توام از بس که درمانی خاتون درد زینب سرما شعر شعرهای فائز عشق فائراحیا