خسته از خویشم و از تو تدبیری باید
تدبیر و رهی تازه و نو
تا که از خود در شوم و با تو درآویزم باز
عشق را پرده درم
پرده نو ساز کنم
هر چه رشتهست به فسون،
غم
همه را
چاک کنم
سررشته از نو بردست گیرم
ولی
از تو تدبیری باید
نگهی، خندهای
یا که نه
بهتر از اینها،
تر کردن لب تو با لب من
تا که از نو شنگ شوم
دنگ شوم
رخت غم از من بشود
شادی برخیزد
از تو تدبیری باید
باشد؟
فائز احیا
۲۶ فروردین ماه ۱۳۹۶